سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل تنگی های من

چقد نوشتم واونی که باید میخوند نخوند

هر نفسم اهه که میاد بیرون

خسته شدم 

از زندگی

از نفس کشیدن

از خودم

از دلم

از عشقم

عشقی که برای نگه داشتنش به هر دری زدم

واسه اینکه کنارم بمونه هر کاری کردم

داشتم با چنگ و دندون نگهش میداشتم

ولی اخرش رفت

به خاطر یه اشتباه

شاید بزرگ

شاید کوچیک

نمیدونم

اما اشتباهم اشتباهی بود که اون بارها کرده بود

ومن هربار بایه لبخند گفتم عیب نداره عزیزم

ولی اون چی او ن هیچی

هیچی

هیچی

هیچی

 

خدایا..

مرا نمیبینی؟؟؟؟!!!!!

اینجا....

در میان این همه ادم تنهایم....!!!!

در میان این همه آشنا غریبم....!!!!

خسته شدم از این همه تظاهر....

خسته از این همه احساس ساختگی...

خسته از این همه موجود بی قلب...

بی روح...

بی حساس به نام انسان.

فقط تو تنها نیستی...

من ازتو تنهاترم که در میان این همه ادم حتی هم صحبتی ندارم....

نمی خواهی پایان دهی تنهاییم را ؟؟؟!!!

نه....!!

دیگر کسی را نمی خواهم.

نه هم نفس و نه هم آغوشی....

نمیشنوی ؟؟؟

خاک صدایم میزند....!!

این را هم از من دریغ میکنی ؟؟؟

بفرست ان فرشته ات را که همه هراس دارند از او....

می خواهم بعد از اخرین پک سیگارم- جانم را تقدیمش کنم

و او را در آغوش بفشارم....

آری دیگر کسی را نمی خواهم جز یک چیز....

مرگ را....

 


دوست داشتی یه سوال ازم بپرس

هرسوالی

جواب میدم


نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/5/25ساعت 7:51 عصر توسط ..... نظرات ( ) |


 Design By : Pichak 

کدهای جاوا اسکریپت قالب وبلاگ